توضیحات
تبدیل به یک خانوادهی کوچک و شگفتانگیز میشویم. خانوادهای متشکل از یک پسر به نام «هانس»، که بچههای ولگرد او را «داچی» صدا میکنند کارمین و من که روی نیمکت سه نردهای نشستهایم. داچی میگوید که در یک خانوادهی آلمانی در نیویورک متولد شده است. مادرش به دلیل بیماری ذاتالریه از دنیا میرود و پدرش او را آوارهی خیابانها میکند تا از راه واکس زدن پول دربیاورد. و وقتهایی هم که به اندازهی کافی پول درنمیآورد زیر ضربات کمربند جانش را میگرفت. یک روز تصمیم میگیرد به خانه برنگردد. به بچههای دورهگرد میپیوندد و تابستانها در پیادهروها و روی سکوها و زمستانها هم در قوطیها و کارتنهای بلااستفاده که کنار دریچههای زیرزمین که از آنها بخار گرم برمیخواست سر میکرد. پشت در میخانهها میایستاد و به صدای پیانوی نوازندهها گوش میسپرد. چیزهایی آنجا وجود داشت که پسری در سنوسال او نباید میدید. پسرها بهجز یکدیگر پشتوپناهی نداشتند. به همین دلیل اگر یکی از آنها بیمار، زخمی، چاقوخورده و یا آسیبدیده میشد کسی نمیتوانست کاری برایش بکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.